دویست و شصت و چهارمین خاطره چی شد چادری شدم: نمی خواستم به من هم اینگونه نگاه شود
اما از جانب خانوادم زیاد تشویق نشدم همشون میگفتن دست و پاگیرت شده و تو قادر به مهار کردن چادر نیستی اونقدر روی من کار کردند تا من سست اراده هم چادر رو کنار گذاشتم .
چندسالی حتی در دوران دانشگاه هم مانتویی بودم . اما گاهی وقتی بیرون میرفتم
تقدیم به امام رئوفم! حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که برای نعمت چادرم او واسطه ی فیض شد برای دخترکی که بسیار امید به مهربانی اش بسته بود و بسته است.