صد و نوزدهمین خاطره چی شد چادری شدم: راهیان نور و حقایقی که با دلم دیدم

سلام

من مژده هستم 19 سالمه 18 سال راحت و اسوده بدون هیچ دغدغه ای بدون هیچ فکری واسه خودم زندگی کردم بدون اینکه بدون زندگی چیه هدف از زندگی چیه؟

تا اینکه با دختر خالم که واقعا اگر اونو نداشتم پام به اینجور جاها باز نمی شد، رفتیم مزار شهدای گمنام

البته من اصلا نمی خواستم برم مزار شهدا، هیچ حسی نداشتم اما چون توی خونه تنها می شدم مجبور شدم که برم اصلا از جمع بچه مذهبی ها خوشم نمیومد.

اونجا دیدم همه دارن گریه میکنن با چه عشقی، تو دلم مسخرشون می کردم میگفتم که چی مثلا دارن گریه میکنن.

خلاصه دختر خالم

ادامه نوشته

صد و هفدهمین خاطره چی شد چادری شدم: عمه ام و حقایقی که زیبا برایم گفت

سلام

من عاشق چادرمم چون تاج بندگیمه

اولش دختر زیاد محجبه ای نبودم و دوست هایی هم که داشتم بیشتر من رو ترغیب می کردند به تیپ های روز اون موقع ، که متاسفانه تیپ های روز تا حالا غیر اسلامی مونده

عمه ام بود که چند بار با راهنمایی هاش وگفتار دلنشینش که با روی گشاده همراه بود من رو در مقطع راهنمایی متحول کرد

 عمه ام

ادامه نوشته